سخنرانی ایام فاطمیه هیات ثارالله – جلسه سوم
اگر ما جامعه را حس نکنیم، جامعه را رها کنیم و نسبت به جامعه احساس مسئولیت نکنیم، آنوقت اگر یک کسی در بین ما بخواهد دست دیگران را بگیرد و برای آنها دلسوزی کند، اسمش را «فضولی» میگذارند! و برعکس، اگر کسی به دیگران هیچ کاری نداشته باشد، اسمش را «باکلاسی» میگذارند! در چنین جامعهای، معروف میشود منکر و منکر میشود معروف!
یک کودک در آغاز آشنایی خودش با محیط، درک و فهمی که نسبت به خودش پیدا میکند به اینصورت است که خودش را در یک جمعی به نام خانواده میبیند. بعد کمکم در حدود چهارده سالگی خودش را در جمع رفقای خودش میبیند. اینبار محیطش بزرگتر میشود و نظر رفقایش برای او خیلی اهمیت پیدا میکند و بعد هم، کمکم وارد جامعه میشود. حالا این جوان وقتی وارد جامعه میشود، چه احساسی باید نسبت به جامعه داشته باشد؟
بهعنوان مثال، اگر ما بههمراه صد نفر دیگر، در یک کشتی قرار بگیریم و کشتی در حال غرقشدن باشد یا برای مدتی مجبور بشویم در یک جزیره زندگی کنیم، طبیعتاً زندگیِ ما خیلی به همدیگر وابسته میشود و بهسرعت به همدیگر پیوند میخوریم و نسبت به وضعیتِ هم، حساس میشویم و مدام با یکدیگر گفتگو میکنیم؛ بهطوری که هر کسی بخواهد یک کاری انجام بدهد، با نظر جمع این کار را خواهد کرد و… یک جوان هم بعد از واردشدن به جامعه (مثلاً بعد از سنّ بلوغ یا بعد از 21 سالگی) باید همین احساس را نسبت به جمع و جامعۀ خودش پیدا کند؛ یعنی همان احساسی که انسان در آن کشتیِ طوفانزده پیدا میکند.
حتی اگر در یک شهر چند میلیون نفری هم زندگی میکنیم، باید نسبت به همدیگر حساس باشیم، دست همدیگر را بگیریم و احساس کنیم که همۀ ما در یک وضعیت خاص قرار داریم.
کسی که نسبت به جامعه، حساس نباشد درک درستی از دین ندارد
اگر ما جامعه را حس نکنیم، جامعه را رها کنیم و نسبت به جامعه احساس مسئولیت نکنیم، آنوقت اگر یک کسی در بین ما بخواهد دست دیگران را بگیرد و برای آنها دلسوزی کند، اسمش را «فضولی» میگذارند! و برعکس، اگر کسی به دیگران هیچ کاری نداشته باشد، اسمش را «باکلاسی» میگذارند! در چنین جامعهای، معروف میشود منکر و منکر میشود معروف! این وضعی است که جهان بشریت تحت فرهنگ غرب، پیدا کرده است؛ یعنی اگر کسی به دیگران، کاری نداشته باشد، این آدمِ خوب و درستی تلقی میشود!
اگر ما صد نفر باشیم و در یک کشتیِ طوفانزده، گرسنه و تشنه مانده باشیم، چطور برای همدیگر دلسوزی میکنیم؟ چطور مراقب همدیگر هستیم و به هم کمک میکنیم؟ مثلاً اگر آب و غذا کم باشد، غذای خودمان را به افراد ضعیف و ناتوان میدهیم و… وقتی یک جمع و گروهی اینگونه باشند، یعنی در بین آنها «درکِ جامعه» و یک نوع همگرایی شکل گرفته است.
کسی که به یک بلوغی رسیده باشد، نسبت به یک جامعۀ هفتاد میلیونی هم، چنین احساس و چنین درک درستی از حضور در جامعه خواهد داشت و نسبت به جامعه، حساس خواهد بود. کسی که این درک را نداشته باشد، به آن بلوغ نرسیده و درک درستی از دین هم ندارد؛ حتی اگر از نظر فراوانی آگاهی، علامۀ دهر باشد «کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» (جمعه/5)
علامت بلوغ یک انسان این است که بفهمد زندگیاش وابسته است به حرکت جمعی که در کنارش هستند و او هم نسبت به این حرکتِ جمعی، مسئولیت دارد و میتواند بر آن تأثیر بگذارد، نباید منفعل باشد و نباید از جامعه، فراری باشد. آموزش و پرورش باید بچهها را بهگونهای تربیت کند که به این درک و احساس مسئولیت اجتماعی برسند.
نهتنها نباید جامعهترس و جامعهگریز باشیم، بلکه باید نسبت به جامعه، حساس باشیم
همانطور که در جلسه قبل بیان شد، ما نباید نسبت به جامعه، منفعل باشیم نباید جامعهترس یا جامعهگریز باشیم؛ این خودش عامل بدبختی است. اما الان بحث ما این است که-علاوه بر آن- باید نسبت به جامعه، حساس باشیم و جامعه را حس کنیم. کسی که صرفاً نسبت به خانوادۀ خودش احساس مسئولیت میکند، هنر نکرده است، حیوانات هم اینگونه هستند، آنها هم از بچههای خودشان مراقبت میکنند. در روایت دارد که سگ هم از بچههای خودش مراقبت میکند. (وَ إِنَّ الْکَلْبَ لَیُقَاتَلُ دُونَ أَهْلِهِ؛ الغارات /2 /343) هرچند در فرهنگ غرب، همینمقدار از احساس مسئولیت را هم دارند از بین میبرند!
آیا ما نسبت به جامعۀ خودمان احساس مسئولیت میکنیم؟ مثلاً الان وقتی به خانوادهها توصیه میشود که تعداد فرزندان بیشتری داشته باشند (بهدلیل اینکه جامعه دارد پیر میشود و…) برخی میگویند: «به من چه؟!» این نشان میدهد که حوزۀ علمیه در تربیت دینیِ جامعه، زیاد موفق نبوده است.
خوببودن بهصورت انفرادی اصلاً معنا ندارد/ «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» بهمعنای خودسازیِ فردی و رهاکردنِ جامعه نیست
حساسبودن نسبت به جامعه و اجتماعیشدن بهمعنای درست کلمه، یعنی درککردن اینکه ما «ما» هستیم، ما دیگر نمیتوانیم بهصورت انفرادی زندگی کنیم. خوببودن بهصورت انفرادی اصلاً معنا ندارد. کدام دین این را گفته است؟!
قرآن میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» (مائده/105) در یک محیط علمی مذهبی، این آیه را برای بچهها اینطوری تفسیر میکردند: «بچهها بروید سراغ خودسازی، اگر خودتان را بسازید دیگر کسی به شما ضرر نمیزند. هر کسی برود خودش را بسازد تا دیگران به او لطمه نزنند!»
بنده در آنجا گفتم: تفسیر آیه این نیست و روایت هم چیز دیگری میگوید. بعضیها به رسولخدا(ص) گفتند که طبق این آیه، ما باید دنبال خودسازی برویم و جامعه را رها کنیم؟ فرمود: نه! وقتی آیه میفرماید «عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ» منظور این نیست که جامعه را رها کنید، بلکه منظور این است که اگر در جامعه، خفقان وحشتناکی حاکم بود یا سلطان ستمگری بود که نگذاشت شما برای اصلاح جامعه، کاری بکنید، آنوقت بروید به خودتان بپردازید. (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ حَتَّى إِذَا رَأَیْتَ شُحّاً مُطَاعاً وَ هَوًى مُتَّبَعاً وَ إِعْجَابَ کُلِّ ذِی رَأْیٍ بِرَأْیِهِ فَعَلَیْکَ بِنَفْسِکَ» (مجمعالبیان/ 3/392 و سنن أبیداود/ 4/ 1855 و سنن الترمذی/5/ 102)
از طرف دیگر، علامۀ طباطبایی رحمه الله تعالی در تفسیر این آیه میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ» معنایش این نیست که «ای مؤمنین، تکتک بروید خودتان را بسازید!» بلکه این اصلاً خطابش به جامعه است، یعنی «ای مردم، بروید خودتان را بهعنوان یک جمع، بسازید؛ آنوقت قوی میشوید و هیچکسی نمیتواند به شما لطمه بزند.» در واقع بهفرمودۀ علامۀ طباطبایی، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ» خطاب به جامعه است، نه خطاب به تکتک مؤمنین.
دین میخواهد بهرۀ انسان را از زندگی بیشتر کند
دین از ما چه میخواهد؟ دین میخواهد چهکار کند؟ آیا جز این است که دین میخواهد منِ انسان را انسانتر کند؟ دین چهکار میخواهد کند جز اینکه بهرۀ من را از دنیا بیشتر کند. وقتی بهرۀ واقعیِ من از دنیا بیشتر بشود، آخرت را هم درست میبینم؛ آخرت هم چیزی جز جلوۀ اخروی همین دنیا نیست.
دین چهکار میکند؟ بهرۀ انسان را از زندگی بیشتر میکند. (البته وقتی دربارۀ بهرهبردن از دنیا صحبت میکنیم، نباید این بهره را محدود به یک سطحی از دنیا ببینیم، بلکه باید مفهوم آن را توسعه بدهیم و بهرههای عمیق و ماندگار را در نظر بگیریم) لذا بعضی وقتها امیرالمؤمنین(ع) از دنیا دفاع میکرد و میفرمود که دنیا را مذمّت نکنید… ایشان توضیح میداد که همین دنیا زمینۀ پرواز و ارتقاء ما در آخرت است. (قَدْ سَمِعَ رَجُلًا یَذُمُّ الدُّنْیَا أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا…؛ نهجالبلاغه/ حکمت131)
بلوغ انسان به اجتماعیشدن است / دین نمیخواهد چیزی به انسان اضافه کند بلکه میخواهد انسان را شکوفا کند
دین چهکار میکند؟ دین انسان را به بلوغ میرساند. دین اصلاً چیزی به انسان اضافه نمیکند. کمااینکه قرآن به پیامبر(ص) میفرماید: «إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ» (غاشیه/21) تو فقط تذکردهنده هستی، تو یادآوریکننده هستی و نمیخواهد چیزی را به آنها یاد بدهی. پس چرا در جای دیگری میفرماید: «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ»؟ علامۀ طباطبایی دراینباره میفرماید: این «تعلیمدهنده» میآید ذیل «تذکردهنده» قرار میگیرد. اصل تعلیم توسط انبیاء هم چیزی جز یادآوری نیست. چون انسان، خودش همهچیز را بلد است و خدا در وجودش گذاشته است، فقط کافی است که وجودش شکوفا بشود.
دین چهکار میکند؟ دین میخواهد انسان را بزرگ کند؛ دین نمیخواهد چیزی به انسان اضافه کند، بلکه میخواهد انسان را شکوفا کند. بلوغ یک انسان به اجتماعیشدن است. آنوقت انسانی که اجتماعی شد، از زندگی هم بیشتر لذت میبرد، قدرتمندتر میشود و استعدادهایش شکوفاتر میشود.
چرا اینقدر بر نماز جماعت، تاکید شده؟/ اینکه انسان «یکی از جمع» بشود، بلوغ انسان است
اصلاً چرا ما باید به مسجد برویم و نماز جماعت بخوانیم؟ خُب هر کسی میتواند در خانۀ خودش، نماز بخواند! چرا اینقدر بر نماز جماعت، تاکید شده است؟ اینکه انسان «یکی از جمع» بشود، بلوغ انسان است. حالا بهخاطر نماز، شما را به مسجد میکشانند که در یک جمع، قرار بگیرید و باهم باشید، تا شاید معنای این با هم بودن را درک کنید.
اگر ما واقعاً معنای جمع و باهم بودن را درک کرده بودیم، اینقدر مشکلات سیاسی در جامعه نداشتیم و کسی با شعارهای «توصیه به زندگی فردی» رأی نمیآورد. اگر در انتخابات، کسانی رأی بیاورند که همه را به «نجات جهان» دعوت میکنند نه به زندگی فردی، آنوقت میتوان گفت که حوزه علمیۀ در انتقال دین به جامعه، موفق بوده است. ولی اگر آنها رأی نیاوردند و کسانی که به زندگیِ پر از ترس و پُر از حیات انفرادی دعوت کردند و اینکه «من کاری به جهان ندارم!» آنوقت حوزۀ علمیه در تعلیم دین، موفق نبوده است.
دین اصلش اجتماعی است نه انفرادی!/ شاخص بلوغ انسان این است که اجتماعی بشود و نسبت به جامعه احساس مسئولیت کند
متأسفانه این روش رایج در تعلیم و تبلیغ دین، اشتباه است و تلقّی عمومی مردم از دین، تلقی درستی نیست. مرحوم شاهآبادی میفرماید: دین را برای ما بهصورت دینِ انفرادی جا انداختهاند درحالیکه دین، اصلش یک امر اجتماعی است. (شذراتالمعارف/ ص43-44) علامۀ طباطبایی هم میفرماید که دین اصلش اجتماعی است و انفرادی نیست. اما شیوۀ آموزش ما طوری است که دین را اینگونه معرفی نمیکنند.
بچههای دبیرستانی ما باید این را خوانده باشند و بدانند که شاخص بلوغ یک انسان این است که اجتماعی بشود و نسبت به جامعه احساس مسئولیت کند، ولی متاسفانه این مطلب، هنوز برای برخی از دانشگاهیان و حتی طلبههای ما هم جا نیفتاده است.
هنوز مردم فکر میکنند که دین، رابطۀ خصوصی بین انسان و خداست!
هنوز مردم فکر میکنند که دین، رابطۀ فردی و خصوصی بین انسان و خداوند است. شاید فکر میکنند خدا اینقدر غیرواقعبین است که انسان را در دلِ یک جامعه قرار داده و بعد، به او گفته است که «جامعه را رها کن و خودت بهصورت فردی و تکی با من ارتباط داشته باش!» پس این جامعه چه میشود؟! خیلیها دربارۀ خدا چنین تصوّری دارند!
وقتی ما مثلاً صد نفر باشیم و در داخل یک کشتی نشسته باشیم، درک اینکه ما شرایط حساسی داریم و باید نسبت به همدیگر، حساس باشیم، آسان است. ولی آیا درک اینکه ما هشت میلیارد نفر هستیم که روی کرۀ زمین داریم زندگی میکنیم و باید نسبت به همدیگر حساس باشیم، واقعاً خیلی سخت است؟!
مفهوم «دهکدۀ جهانی» را امام رحمه الله تعالی زودتر از خیلیها مطرح کرد/ دعا برای فرج، نیاز به درکِ اجتماعی در اندازههای جهانی دارد
امروز اگر ما نسبت به جامعۀ بشری حساس باشیم، به این نتیجه میرسیم که باید برای این عالم، یک کدخدا تعیین کنیم، در واقع مفهوم «دهکدۀ جهانی» را زودتر از خیلیها، حضرت امام رحمه الله تعالی مطرح فرموده است. ایشان در سال 59 میفرمود: الآن دیگر اینطور نیست که در یک گوشۀ دنیا اتفاقی بیفتد و ربطی به نقاط دیگر دنیا نداشته باشد؛ بلکه حوادث همۀ دنیا بههم مرتبط است و ما مسئول هستیم. (مسلمین باید هوشیار باشند که امروز مثل دیروز نیست. این عصر ما مثل عصرهاى سابق نیست که هر طایفهاى در محل خودشان منافع خودشان را به دست بیاورند… امروز هر مسئلهاى در یک گوشه دنیا واقع بشود، مسئله دنیاست، نه مسئله همانجا. امروز منافع همه کشورهاى اسلامى بههم پیوند خورده است. منافع کشور اسلامى ایران با منافع کشور اسلامى سایر کشورها، اینها با هم پیوند دارند.»(صحیفۀ امام/ج13/ص 133-134)
ما چرا میگوییم «اللّهمَّ عَجّل لولیّک الفرج»؟! اصلاً ظهور به ما چه ارتباطی دارد؟ دعا برای فرج، درکِ اجتماعی در اندازههای جهانی نیاز دارد. آیا شما اخبار یمن را تعقیب میکنید یا نه؟ اخبار ونزوئلا، مکزیک، ژاپن و… را چطور؟ آیا این مسائل اصلاً برای شما اهمیت دارد و نسبت به آن حساس هستید؟
یکی عالم بزرگوار موقع جاندادن، وقتی در بستر مرگ قرار گرفته بود، گریه میکرد و میگفت: من چه جوابی به خدا بدهم؟ کسی که پیش ایشان بود، پرسید: منظورتان چیست؟ شما که خیلی وضعت خوب است! گفت: اگر خدا از من بپرسد که چرا به مردم ژاپن نرسیدی و حق را برای آنها روشن نکردی، چه جوابی بدهم؟… یعنی تا این حد، احساس مسئولیت میکرد.
چرا وقتی مسئولین یک جامعه، فسق و فجور کنند، خدا کلِ جامعه را عذاب میکند؟
یکی از آیات اجتماعی قرآن، این است که میفرماید: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً» (اسراء/16) ما وقتی بخواهیم یک جامعهای را نابود کنیم، چهکار میکنیم؟ دستور میدهیم که مترفین، در آنجا فسق و فجور کنند. درست است که مترفین در آن جامعه، فسق و فجور میکنند، ولی ما همۀ آنها را نابود میکنیم!
چرا وقتی مترفین فسق و فجور میکنند، ما را هم نابود میکنید؟! چون از دیگران میپرسیم: مگر شما عضو این جامعه نیستید؟! شما باید مسیر جامعه را تغییر بدهید! چرا گذاشتید مترفین در میان شما فسق و فجور کنند؟!
حالا منظور از «مترفین» چه کسانی هستند؟ طبق روایات و تفاسیر، منظور از مترفین، بزرگان قوم یا مسئولین قوم هستند. یعنی وقتی ما بخواهیم یک جامعهای را نابود کنیم، کاری میکنیم که مسئولینشان اهل فسق و فجور باشند، آنوقت کلشان را نابود میکنیم. یعنی این مردم بدبخت هم با آن مترفین، نابود میشوند.
تازه این مربوط به هلاکت در دنیاست؛ دربارۀ عذاب آخرتِ آنها هم در آیۀ دیگری، مطلب عجیبی بیان شده است. میفرماید: گروهی از مستضعفین در جهنم میبینند که مستکبرین و ظالمین هم آمدند و در کنار آنها در یکجا قرار گرفتند و همه باهم دارند عذاب میشوند. میگویند: «اینها در دنیا به ما ظلم کردند، اینجا هم که در یک سطح داریم عذاب میشویم! به خدا اعتراض میکنند و میگویند: لااقل این مستکبرین و ظالمین را دوبرابر عذاب کن! اما خداوند میفرماید: هر جفتتان را دوبرابر عذاب میکنم! (قالَ ادْخُلُوا فی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فیها جَمیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُون؛ اعراف/38)
اخلاق اجتماعی، یعنی اخلاقی که نتیجۀ اجتماعیشدن است
اگر ما اجتماعی شده بودیم، دیگر نیاز نبود که مثلاً جریمۀ عبور از چراغ قرمز را افزایش بدهند تا نظم بیشتر بشود، چون همه میفهمیدند که برای نظم شهر، لازم است که این نکات را رعایت کنند. اگر ما اجتماعی شده بودیم، وقتی یک کالایی در کشور کم میشد، نهتنها گران نمیشد بلکه ارزان هم میشد، چون مردم نمیخریدند. مثلاً وقتی مردم میدیدند که شیرخشک کم شده است، کسانی که نیاز ضروری نداشتند، فعلاً نمیخریدند تا کسانی که خیلی لازم دارند، بتوانند بخرند. این یعنی اخلاق اجتماعی؛ یعنی اخلاقی که نتیجۀ اجتماعیشدن است.
اما متأسفانۀ با خیلی از بحثهای اخلاق فردی، این احساس مسئولیت اجتماعی را در مردم، تضعیف کردهاند. خدا نابود کند آنهایی را که با اخلاق فردی، دین را تحریف میکنند.
«مأمور راهنمایی رانندگی»؛ یک مثال خوب برای یک «مدیر اخلاقی»
اگر بخواهیم یک «مدیر اخلاقی» را بهعنوان نمونه، معرفی کنیم «مأمور راهنمایی رانندگی» را مثال میزنیم. یک مأمور راهنمایی رانندگی، سرِ چهارراه میایستد و راه را باز میکند که مردم بهموقع به کارشان برسند و بهموقع به خانههایشان بروند. همه را به خانه میرساند و دود همۀ ماشینها را هم میخورد اما خودش دیرتر از همه به خانه میرود. بچهاش زنگ میزند و میگوید: «بابا پس کِی میآیی؟» میگوید: عزیزم بگذار همه بروند، بعداً من میآیم… یک مدیر خوب، مثل مأمور راهنمایی رانندگیِ سر چهارراه است که دود همه را میخورد و به همه خدمت میکند و با کسی هم مسابقه نمیدهد؛ نمیگوید که «اینها دارند به خانۀشان میروند، من خودم زودتر بروم!»
اگر معیار یک مدیر خوب این باشد، دیگر اینهمه رقابت برای مدیرشدن، وجود نخواهد داشت. چون همه میبینند که در آنجا، حلوا خیرات نمیکنند! لذا فقط افراد ایثارگر و ازخودگذشته برای مدیرشدن، داوطلب خواهند شد؛ مثل رزمندههای دوران دفاع مقدس که از هم سبقت میگرفتند برای اینکه وارد میدان مین بشوند و فداکاری کنند.
احساس مسئولیت نسبت به جامعه، چیزی فراتر از «جامعهپذیرشدن» است
در اینجا بحث ما(دربارۀ اجتماعیشدن) فراتر از «جامعهپذیر شدن» است. جامعهپذیر شدن شاید معنایش این باشد که «شما بپذیری در یک جمعی زندگی میکنی و باید دیگران را رعایت کنی تا آنها هم تو را رعایت کنند. ولی ما میگوییم: تو نسبت به این جمع، مسئولیت داری. اینکه دیگران را رعایت کنی تا آنها هم تو را رعایت کنند، یک پیام حداقلی است. پیام حداکثری چیست؟! اینکه من نهتنها باید دیگران را رعایت کنم، بلکه نسبت به نابود نشدن این جامعه، احساس مسئولیت کنم، من باید مراقب همه باشم! این یک تربیت دیگری است و تربیت دینی، اینگونه است.
دین برای چه آدمها را به مسجد دعوت میکند؟ چرا اینقدر بر نماز جماعت، تأکید میکند؟ برای چه اهلبیت علیهم السلام ما را دور همدیگر جمع میکنند؟ چرا دور هم جمع میشوید و برای اهلبیت علیهم السلام گریه میکنید؟ چرا هر کسی تنهایی نمیرود یک گوشهای سر به دیوار بگذارد و برای خودش روضه بخواند؟ چرا قرآن فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» (شوری/23) چرا بجای «الا الْمَوَدَّةَ» نفرمود «الا المحَبَّة»؟ مودّت یعنی اینکه محبت خودت را ابراز کنی تا بقیه بشنوند و این در جامعه اثر دارد.
آیا ما میتوانیم روی جامعه تأثیر بگذاریم؟
سؤال این است که آیا ما میتوانیم روی جامعه تأثیر بگذاریم؟ در پاسخ به این سؤال، میتوانیم از گزارههای دینی استفاده کنیم؛ مثلاً از سیستم امر به معروف و نهی از منکر و تأثیر آن بر جامعه صحبت کنیم یا از بحث خواص و نخبگان و نقش آنها در ادارۀ جامعه صحبت کنیم. یا بگوییم که قرآن فرموده است: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقره/249) اما در اینجا میخواهیم از یک گزاره یا خبر روانشناسانه استفاده کنیم:
روانشناسها یک آزمایشی انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که 25 نفر میتوانند رأی صد نفر را تغییر بدهند؛ فقط کافی است عزم و اراده داشته باشند. شما میتوانید نحوۀ انجام این تست روانشناسی را مطالعه کنید و ببینید که چگونه 25 نفر میتوانند در مدت زمان بسیار کوتاه، نظر صد نفر را تغییر بدهند.
طبق آیه قرآن، قیام اگر برای خدا باشد، در جامعه اثر دارد حتی اگر یک یا دو نفره باشد!
قرآن کریم میفرماید: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى» (سبأ/46) من فقط یک نصیحت میکنم و آن اینکه: قیام کنید برای خدا، دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر! طبیعتاً وقتی میفرماید «برای خدا قیام کنید» معنایش این نیست که در بیابان یا در کوه و غار-که هیچکسی نیست- قیام کنید و فریاد بزنید… بلکه منظور این است که در میان جامعه، برای خدا قیام کنید. بعد میفرماید «مثنی» یعنی اگر دو نفر یا یک نفر هم باشید، کار شما در جامعه اثر خواهد داشت.
حضرت امام رحمه الله تعالی پانزده سال قبل از 15خرداد سال 42 (در 15 اردیبهشت 1323) در اولین اعلامیۀ خود، همین آیۀ قرآن را نوشت: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى» و آن را تفسیر کرد. اینکه قیام اگر برای خدا باشد، چه اثری در جامعه میگذارد…(صحیفه امام/1 / 21)
الان بر اساس گزارههای روانشناسانه، میتوان گفت-که حتی اگر قیام برای خدا هم نباشد- 25 درصدِ مردم میتوانند روی بقیه تأثیر بگذارند و نظر آنها را عوض کنند. الان در جامعۀ ما آیا در حد 25 درصد، آدم خوشفهم و خوش خط و ربط، وجود ندارد؟ حتی بیشتر از اینها در جامعۀ ما آدمِ خوب وجود دارد. اما این خوبها، انگار عرضه و ارادۀ لازم را ندارند که بخواهند تأثیر مثبت بر جامعه بگذارند. یا شاید عدم انسجامِ اینها و عدم حرکت و عدم «قیام لِله» موجب شده است که تأثیرگذار نباشند.
در مدینۀ بعد از پیامبر(ص) وقتی فاطمه سلام الله علیها علی(ع) را از مسجد برگرداند، امیرالمؤمنین(ع) صدا زد: اگر حمزه و جعفر بودند، اینطوری نمیشد. (لَوْ کَانَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَمِّی حَمْزَةُ وَ أَخِی جَعْفَرٌ لَمْ أُبَایِعْ کَرْهاً؛ کشف المحجۀ/249) و در جای دیگری فرمودند: اگر چهل تا یار داشتم اینطوری نمیشد. (وَ لَوْ کُنْتُ اسْتَمْکَنْتُ مِنَ الْأَرْبَعِینَ رَجُلًا لَفَرَّقْتُ جَمَاعَتَکُمْ وَ لَکِنْ لَعَنَ اللَّهُ أَقْوَاماً بَایَعُونِی ثُمَّ خَذَلُونِی؛ اجتجاج طبرسی/1 /83) و (علی(ع): وَ لَوْ کُنْتُ وَجَدْتُ یَوْمَ بُویِعَ أَخُو تَیْمٍ أَرْبَعِینَ رَجُلًا مُطِیعِینَ لِی لَجَاهَدْتُهُمْ فِی اللَّهِ؛ احتجاج/ 1 /191)
البته این روایتها-که در یکجا به داشتنِ دو یار اشاره شده و در جای دیگری به چهل نفر اشاره شده- با هم تعارض ندارد؛ چون کیفیتِ این یارها فرق دارد. بعضی وقتها اگر کیفیت این یاران افزایش پیدا کند، بهجای چهل نفر، با چهار نفر هم میشود به نتیجه رسید.
آیا حاضریم 40روز مانند حضرت زهرا سلام الله علیها درب خانهها را بزنیم و روشنگری کنیم؟
ما در ارتباط با جامعۀ خودمان خیلی باید حساس باشیم. متاسفانه در هیئتها و مساجد ما اصلاً این رسم نیست که بگویند: «الان نزدیک انتخابات است، چهل روز تا انتخابات، مثل حضرت زهرا سلام الله علیها شب و روز میرویم و تکتک با افراد مختلف، صحبت میکنیم و روشنگری میکنیم.»
اگر شما بگویید: «یا حضرت زهرا! کاش ما آن زمان بودیم و شما را یاری میکردیم…» خواهند فرمود: الآن هم مثل همان زمان است! شما ببینید من، در آن زمان چهکار کردم؟ شما هم همان کار را انجام بدهید… برخی از ما حتی اینقدر زحمت نمیکشیم که با موبایل خودمان با چهل نفر تماس بگیریم و گفتگو کنیم، یا در شبکههای اجتماعی، با افراد مختلف، گفتگو کنیم و روشنگری کنیم!
آیتالله شاهآبادی رحمه الله تعالی -استاد حضرت امام رحمه الله تعالی – میفرمود: راه چاره این است که هر کسی برود ده نفر را-به این راه- بیاورد (شذرات المعارف/ ص61 ) آیا شما تا بحال شده است که بهخاطر خدا بروید درِ یک خانهای را بزنید و آنها را-به این مسیر- دعوت کنید و آنها نپذیرند یا مسخره کنند؟ تا حالا حرف تلخ شنیدهاید؟ آیا تا بحال شده است که درِ یک خانهای را بزنید و آنها بگویند «اصلاً چرا آمدی درِ خانۀ ما را زدهای؟» و شما دست خالی و بینتیجه برگردی؟ میدانید چقدر مادر ما فاطمۀ زهرا سلام الله علیها رفت درِ خانهها را زد اما در را به روی حضرت بستند و ایشان دست خالی برگشت؟ اگر یک روز با شما اینطور برخورد کنند، آیا فردایش باز هم حاضر هستی درِ خانۀ دیگری را بزنی؟ اما فاطمۀ زهرا سلام الله علیها بهاین راحتی، جامعۀ خود را رها نکرد و تا چهل روز دست از این کار برنداشت…
سایت حجت الاسلام پناهیان
نظرات شما عزیزان: